ریشه یابی نام تبریز 


پژوهش: سیدآقا عون اللهی

ترجمه: پرویز زارع شاهمرسی

 

زمان پیدایش و موقعیت اولیهی تبریز تاکنون مشخص نشده است. در منابع علمی و تاریخی به نظرات متفاوتی پیرامون این مسئله برخورد میکنیم. صرف نظر از این که بسیاری از منابع سدههای میانه، بنای تبریز را مربوط به زبیده خاتون همسر هارون الرشید دانستهاند، مسئلهی پیدایش آن همواره محل بحث بوده است.
تاورنیه و شاردن اکباتان قدیم ماد را و سبئوس مورّخ ارمنی سده
ی میانی، شهر کازا را به عنوان تبریز حساب کردهاند. گیز سفیر انگلیس که در 1801 همراه سرجان ملکم به ایران آمده بود، نوشته است که تبریز همان شهر قدیمی کازا است. تقریباً چهل سال بعد از گیز، فلاندن که از طرف دولت فرانسه به ایران آمده بود، ضمن بحث از تاریخ باستان این گونه بیان کرده که کسانی نام قدیم تبریز را به صورت کابریک، اکباتان و کازا ذکر نموده
اند.
نویسندگانی که نامشان در بالا آمده، موقعیت تبریز را به درستی مشخص نمی
کنند. در واقع تبریز در دامنهی کوه سرخاب جای میگیرد. کوه سرخاب با بلندی 400- 500 به رنگ قرمز از طرف شمال و شمال شرق تبریز را احاطه کرده است. شهر با آب رودهای آجی چای و مهران چای آبیاری میشد. مهران چایی از وسط شهر جاری بود. در کتیبهی سارگن دوم آمده است که شهر با کانالهایی پر از آب احاطه شده است. احتمالاً این کانالها از آب مهران چای و آجی چای پر می
شدند.
درباره
ی زمان بنای تبریز نظرات مختلفی ارائه شده است. نادرمیرزا با انتساب بنای تبریز به دورهی ساسانیان می
نویسد: «شدنی است که اساس تبریز را خسرو نهاده، بعدها به ویرانی گراییده و به روستایی بدل شده است.» محمد حسن خان صنیع الدوله و ولادیمیر مینورسکی با نظر نادرمیرزا موافق هستند.
فاوستوس مورخ ارمنی که حوادث سده
ی چهارم را تا 387 م. در اثر خود آورده، جنگ شاهپور دوم ساسانی (379-309) را با واساگ سردار ارمنی در سال
های 6-375 در تبریز به تصویر کشیده است: «… پادشاه ایران با سپاهیان خود به ارمنستان و سپس آترو پاتنه هجومی ترتیب داد. ارتش ایران در تاورژ اردو زد. واساگ با سپاه 200 هزار نفری خود، قرارگاه پادشاه ایران را در آنجا آتش زد. در آنجا تصویر پادشاه را یافته و با پیکان آن را درید.»
سطرهایی که به نقل از فاوستوس بوزاندی آورده شد، وجود تبریز را به عنوان شهری بزرگ در سده
ی چهارم ثابت میکند. سپاهیان ایران و ارمنستان در اینجا جنگیدند. به دلیل اهمیت نظامی تبریز، قرارگاه شاهی و قسمت اصلی ارتش ایران در آنجا مستقر بود. بیتردید شهری که در سدهی چهارم بزرگ بوده، می
باید خیلی پیشتر بنا شده باشد.
جکسون استاد آداب، رسوم، دین و ادبیات ایران در دانشگاه کلمبیا که در 1903 به تبریز آمده، می
نویسد:
«تبریز چنان شهری است که تاریخ بنای آن دانسته نیست. ولی رقم هزار سال را می
توان برای سن آن جزئی شمرد. ایرانیان ادعا میکنند که زبیده خاتون همسر هارون الرشید بنای شهر را نهاده است. بدین ترتیب آنان قدمت آن را نادیده میگیرند. درست است که چشمهای به نام زبیده در تبریز وجود دارد. با اینحال این شهر در دورهی ساسانیان یعنی 400 سال قبل از زبیده موجود بوده است.» جکسون کمی بعد مینویسد: «در تبریز از زیر زمین سکههایی بیرون میآید. من یک مهر و چند سکه مربوط به دورهی ساسانی و پارفیا را دیدم. این مهر را قطعاً میتوان به دورهی هخامنشیان مربوط دانست… مهر به شکل تخم مرغ بود. اندازهی آن 25 میلی متر بود. در این مهر سنگ سرخ یاقوتی بود که بر آن تصویر شاه یا جنگاوری حک شده بود. او با خنجری دو تیغهای در حال کشتن حیوان وحشی عجیب الخلقهای بود. این تصویر به تصاویر روی سنگها تخت جمشید شبیه است.» جکسون ادامه میدهد: «ظریف کاری روی این مهر ثابت می
کند که این مهر بعدها بر اساس تصاویر دیگر ساخته نشده است. هیچ دلیلی برای جعلی بودن آن وجود ندارد.»
جکسون نشان می
دهد که پژوهشگرانی همچون ویلیام هیزوارد دانشمند آمریکایی انتساب این مهر به هخامنشیان را تصدیق میکنند. بدین ترتیب انتساب این سکهها به ساسانیان و پارفیا و مهر به هخامنشیان، این امکان را فراهم میآورد که احتمال دهیم، تبریز در سده
های هفتم تا چهارم پیش از میلاد موجود بوده است.
برخی نظرات درباره
ی قدمت شهر تبریز ابراز شده است. نادرمیرزا مینویسد که تبریز بیش از سدهی هشتم جایی آباد بوده و حصاری داشته است. مینورسکی با اساس قرار دادن واژهی «داورژ» این شهر را به دورهی پارفیا و حتی پیش از ساسانیان منسوب میداند. احمد کسروی تبریز را در فهرست قدیمیترین شهرها آورده است. جمال الدین فقیه دانشمند ایرانی معاصر اشاره میکند که تبریز حتی میتواند از قدیمی
ترین و نامدارترین شهرهای مادها به شمار آید.
نظر دانشمندانی که نامشان در بالا آمد، به استثنای جکسون بی اساس بوده و مبتنی بر مدرک و دلیلی نیست. آنچنان که معلوم است هیچ شهری به یکباره پدید نمی
آید. شرایط اقتصادی و اجتماعی معینی برای پیدایش آن لازم نیست. شهرها با پیدایش طبقات و دولت به وجود میآیند. از سوی دیگر از قدیم شهرها در جاهایی مساعد برای دفاع در برابر دشمن ساخته شدند. فردریک انگلس مینویسد: «شهر جایی است که حصارهای سنگی، کنگرهها، خانههای آجری یا سنگی طایفه یا اتحادی از طایفهها را در بر میگیرد. این ترقی بسیار بزرگ هنر ساختمان را میرساند. ولی هم زمان علامتی از افزایش خواستههای دفاعی و خطر است. ثروت به سرعت افزایش مییافت ولی مانند ثروت شخص
های دیگر…»
سخنان انگلس می
تواند به تبریز نیز مربوط باشد. در سدهی هشتم قبل از میلاد، قلعهای با دو لایه استحکامی وجود داشته است. اطراف قلعه را خندقهایی پر از آب احاطه میکرد. دیوارهای دفاعی از قدیم یک علامت تمایز شهر از روستا بوده است. شهرهای قدیم همراه با داشتن نقش (اقرار)، نقش تجارت و هنری نیز دارا بودهاند. همچنان که در کتیبهی سارگن دوم دیده میشود، در آنجا (تبریز) انبار غله، گلهی اسب و ارزاق مختلف وجود داشت. مساحت شهر آنقدر بزرگ شده بود که اهالی اطراف آن نیز به همراه حملهی سارگن در آنجا گرد آمده بودند. تمامی این دلایل ثابت میکند که تبریز در سدهی هشتم پیش از میلاد شهری بزرگ بوده است. گفتنی است که در دوره
ی مورد بحث، تبریز شهری در قلمرو دولت ماننا بود.
به طور کلی تشکیل شهرها در آذربایجان به اواسط هزاره
ی دوم پیش از میلاد باز میگردد. از کتیبهی سارگن دوم مشخص می
شود که شهرهایی همچون ایزیرتو، اوشکایا (اسکوی کنونی)، آنیاشتانیا، اولخو و… در اراضی ماننا موجود بوده است.
شهر تارویی- تارماکیس (تبریز) در حوزه
ی آجی چای، جنوب کوه سرخاب، شمال سهند و شرق دریاچهی ارومیه به میدان جنگ تبدیل شده بود. پیش از شرح کتیبهی سارگن دوم، موقعیت جغرافیایی تبریز را در این دوره به صورت مختصر مرور میکنیم. به هنگام تشکیل دولت ماننا سه نیم ناحیه در حوزهی دریاچهی اورمیه موجود بود. یکی از آنها «قیلزان» در سواحل غرب دریاچه بود. دومی ناحیهی جنوب دریاچه با مرکزیت زاموا بود. همین ناحیه اساس حیات اقتصادی ماننا را در خود داشت. سومین ناحیه در شرق دریاچهی اورمیه قرار داشت. کوه سهند این ناحیه را به دو قسمت تقسیم میکرد. جنوب سهند «اویشدیش» (تقریباً غرب مراغه) در قلمرو ماننا بود. قسمتی که شامل تبریز کنونی بود یعنی منطقهی آجی چای، به صورت مستقل محل زندگی طایفهی دامی بود. این قسمت به نسبت دو ناحیه
ی دیگر از نظر اقتصادی بسیار پیشرفت کرده بود. در اینجا باغداری و صیفی کاری به صورت گسترده وجود داشت.
در آن اراضی که دولت اورارتو اشغال کرده بود، کانال
ها کشیده شدند. آشوریان مانع این کار بودند. در سدهی هشتم پیش از میلاد، دولت ماننا تابع اورارتو و آشور نبوده و خود به صورت مستقل عمل میکرد. در دورهی حاکمیت ایرانزو، شهر ایزیرتو یا ایزیرتا به عنوان پایتخت ماننا از نظر اقتصادی و نظامی مرکزیت داشت. ولی کشمکشهای داخلی پس از مرگ ایرانزو به سستی و ضعف آن انجامید. سارگن دوم با استفاده از فرصت به ماننا لشکر کشید. در کتیبه
ای که نبردهای سارگن دوم را به زبان آشوری در سال 714 پیش از میلاد به تصویر کشیده، نام 21 شهر آمده است.
سارگن دوم در هفتمین سال پادشاهی
اش (سال 717 پ. م) به قلمرو ماننا داخل میشود. او پس از تصرف اوشکایا به قلعهی استحکام یافتهی تارویی- تارماکیس میرسد. این قلعه که در منطقهی باری قرار داشت، بسیار استوار بود. از کتیبهی سارگن پیداست که دالیها در شهر میزیستند. سارگن دوم به اوشکایا در مرز اورارتو میرسد. او پس از تصرف اوشکایا و آنیاشتانیا، قلعههای تارویی-تارماکیس را در محل تبریز کنونی یا کمی آن طرفتر اشغال میکند. سارگن در کتیبه چنین میگوید: «دیوارهای دژ تارماکیس دو لایه بود. در اینجا خندقی به اندازهی فرات است و اطراف را جنگلهایی پر پشت احاطه کرده
اند. بناهای زیبایی در شهر وجود دارند.»
شهر در این کتیبه تارویی- تارماکیس نامیده شده و همچنین از اولخو نیز نام برده است. در این کتیبه به هنگام بحث از بناهای شهر بیان شده است که در این بناها درختان سدر برای ساخت ستون مورد استفاده قرار گرفته
اند. در اینجا سدهای محکمی وجود دارد. تمامی ارزاق و دواب مورد نیاز سپاه در اینجا نگهداری میشد. اسبهای مورد نیاز سپاه نیز در اینجا پرورش می
یافتند. ساکنان نواحی اطراف از ترس در اینجا گرد آمده بودند.
«هنگامی که من به شهر تارماکیس یورش بردم اهالی آنجا را ترک گفته و به صحراها گریختند. این سرزمین را به چنگ آوردم. در جاهایی مسکونی که به وضع جنگی استحکام یافته بودند نبرد کردم. دیوارهای همان دژها را تا به پی ویران کرده با خاک یکسان نمودم. خانه
های داخل دژ را آتش زدم. آذوقهی فراوان ساکنان آنجا را در آتش سوزاندم. انبارها انباشته از جو را گشوده و آذوقه
ی سپاهیان بی شمارم را تأمین نمودم. 30 روستای اطراف دژ را سوزاندم. دود بر آسمان برخاست.»
از نوشته
ی موجود در کتیبه معلوم میشود که اهالی تارماکیس در برابر هجوم سپاهیان سارگن دوم ایستادگی جانانهای کردهاند. از سوی دیگر گرد آمدن اهالی اطراف در اینجا، وجود انبارهای آذوقه و نیروهای سواره ثابت میکند که تارماکیس در سال 714 پ. م شهری بزرگ بوده است. علاوه بر این تارماکیس به دلیل دارا بودن دژها و دیوارهای بزرگ و جای گیری در شمال کوه سهند، اهمیت نظامی فراوانی داشته است. خود دژ با آب محاصره شده و با خندقهایی عمیق احاطه شده بود. ملیکیشویلی تارویی- تارماکیس را شهری استحکام یافته می
نامد. اقرار علیف نیز به درستی تارویی- تارماکیس را تاوریز (تبریز) نامیده است.
در کتیبه از زیبایی بناهای موجود در تارماکیس بحث می
شود. این نیز پیشرفت معماری آن دوره را نشان میدهد. اهالی تارماکیس عبارت از جنگجویان داوطلب بودند. آنان کشت و زرع داشتهاند. زمینهای رعیت داخل در زمینهای اربابی بود. کانالهای موجود در اینجا تنها برای زمینهای دولتی به کار نمیرفت. صاحبان مزارع خصوصی حتی از کانالهای اربابی استفاده میکردند. بیشتر اسیرانی که از تارماکیس گرفته شده، کارگران باغها و کارگاههای صنعتی شاهی بودهاند. چرا که در مراکز انضباطی اورارتو کارگاه
های صنعتی شاهی بزرگی وجود داشتند.
آنچنان که پیداست شهرها هیچ کدام به یکباره پدید نمی
آیند. طبق نوشتهی کتیبه، از آنجا که تبریز در سدهی هشتم پ.م موجود بوده احتمال دارد که این شهر در اواخر هزارهی دوم پ.م شکل یافته باشد. بدین ترتیب با این محاسبه، تبریز به عنوان یک شهر با تاریخی 3 هزار ساله است. در 1960 باستان شناسان انگلیسی در قره تپه (یانیق تپه) در 30 کیلومتری جنوب غرب، خانههایی با دیوارههای گلی و آجر نپخته مربوط به 2100-1900 پ.م یافتند. در اینجا کارگاه و انبار آذوقه نیز موجود است. این دلایل نشان می
دهد که اهالی تبریز و اطراف آن از بسیار قدیم به صنعت اشتغال داشتند.
بدین ترتیب همچنان که تبریز در سده
ی هشتم پ.م شهری آباد بوده، در نتیجهی هجوم سارگن دوم تماماً ویران شده، سپس بازسازی شده و در سدهی چهارم و سوم به شهری بزرگ تبدیل شده است. جالب است که تقریباً از همان دوره یعنی سدههای سوم و چهارم پ.م تا اوایل سدهی هفتم به نام تبریز در منابع برخورد نمیشود. تنها در دورهی هجوم عربها به آذربایجان، نام تبریز به میان میآید. در نیمهی نخست سدهی نهم تبریز دژی شده و در اواسط همان سده گسترش یافته و مستحکم شده است. وجناء بن رواد در آنجا دربار و استحکامات دفاعی بر پا کرده بود. احتمالاً تبریز چندین بار در معرض زلزله یا هجوم دشمنان ویران و به قصبه
ای تبدیل شده و سپس دوباره از نو مرکز تجارت و صنعت شده است.
ریشه
ی واژهی «تبریز» تاکنون مشخص نشده است. سید احمد کسروی که دیر زمانی پیرامون نام روستاها و شهرهای آذربایجان پژوهش کرده، اعتراف میکند که دربارهی منشأ واژهی تبریز به نتیجهای نرسیده است. «من پس از جستجویی دور و دراز، معنای واژهی تبریز را متوجه نشدم. از آن رو جستجو را ادامه ندادم.» به نظر کسروی تمامی نوشتههای موجود در کتابها یا مسائل مشهور در افواه پیرامون معنای تبریز، از دایرهی علم و منطق خارج است. در نهایت این پژوهشگر بینتیجه بودن جستجویش را اذعان می
کند.
اصطلاح «تبریز» از سده
ی 17 تاکنون توجه نه تنها دانشمندان شرق بلکه دقت دانشمندان اروپایی را برانگیخته است. شاردن در این باره مینویسد: «من چنان شهری نمیشناسم که نام آن به اندازهی تبریز موجب مباحثه شود.» فلاندن سفیر دولت فرانسه که در سال 1841 به ایران آمده در عرض 16 روزی که در تبریز اقامت داشت به مسئلهی نام تبریز در کنار مسائل دیگر توجه کرد. نادر میرزا مینویسد که بر ما معلوم نیست نام تبریز از کدام زبان است. در این باره نمی
توانم سخنی بگویم.
بدین ترتیب برخی پژوهشگران در زمینه
ی منشأ زبانی تبریز و معنای آن، با دشواری مواجه شدهاند. همراه با این، کسانی نیز کوشیدهاند تا این نام جغرافی را از نظر معنا توضیح دهند. کسانی بر این عقیدهاند  ریز تشکیل یافته است. اینان به این¬که نام تبریز از زبان فارسی و از دو جزء تب  روایت استفاده می
کنند که گویا زبیده همسر هارون الرشید به تب دچار شده در اینجا بهبود یافته، در اینجا شهری ساخته و نام «تبریز» بر آن نهاده است.
به نظر برخی پژوهشگران این نظریه نخستین بار توسط حمدالله مستوفی در نزهة القلوب مطرح شده است. خاقانی شروانی شاعر آذربایجانی سده
ی 12 باطل بودن این نظریه را بیان کرده ولی برخی دانشمندان سدههای میانی به نظریهی قزوینی استناد کردهاند. این در حالی است که نویسندهی کتاب «عجایب الدنیا» در اوایل سدهی 13 یعنی خیلی پیشتر از قزوینی نظریه
ی بنای تبریز توسط زبیده را مطرح کرده است.
با مرور منابع عربی سده
های میانی آشکار میشد که زبیده خاتون در آذربایجان نبوده است. از سوی دیگر حمدالله قزوینی ادعا میکند که زبیده خاتون در سال 175 هـ (2-791) بنای تبریز را نهاده است. حال آنکه یاقوت حموی ذکر میکند که در سال 25 هجری (6-645) در دورهی خلافت عثمان، عبدالله بن شبیل الاحمصی به مغان، تبریز و تیلسان (منطقهی تالش) حمله کرده و غنیمت گرفته است. الیعقوبی نویسندهی سدهی نهم در بحث از حوادث سال 141 هـ (9-758) مینویسد: «ابوجعفر، یزیدبن اسید السلمی را به ارمنستان، یزید بن حاتم المهلبی را برای آذربایجان والی تعیین کرد. یمانیان را به آذربایجان کوچانید. در بین کوچندگان رواد بن المثنی الازدی نیز بود. رواد از تبریز تا بذ حاکم شد.» از اینجا روشن میشود که نام تبریز در سال 25 آمده و نظریه
ی بنای تبریز در سال 175 توسط زبیده خاتون تماماً اشتباه است. به نظر الیعقوبی نام شهر نه تَبریز بلکه تِبریز است.
کسانی نیز با ارائه
ی معنی «نورفشان» برای تبریز، تاریخ بنای شهر را بیشتر به عقب برده و به آتش پرستی ارتباط میدهند. محمد حسین خلف تبریزی برهان (سدهی 17) بنای تبریز را با آتشکدهها مربوط دانسته و عنوان کرده که تبریز در گذشته «آذربادگان» (یعنی نگهبان آتش) نامیده میشد. شاردن هنگامی که در تبریزبوده، به استناد گفتهی میرزا طاهر خزانهدار ادارهی مالیه
ی تبریز، معنی این نام را به صورت تاب (نور) + ریز (فشان) (نور فشان) توضیح داده است.
سعید نفیسی با ذکر این نکته که شکل نخستین تبریز به صورت تاب و یا تف بوده، اشاره کرده است که این نام با فوران
های آتشفشانی سهند ارتباط داشته است. برخی منابع ارمنی تبریز را به صورت تاورز و یا تاورژ به معنای محل انتقام ذکر کردهاند. آنگونه که مشخص است فاوستوس نوزاندی این نامها را در ارتباط با حوادث اواخر سده
ی چهارم یعنی زمان زندگی خود ذکر کرده است.
برخی نیز نام تبریز را به معنای «جنبیدن» و «شهر ناراحت» ذکر کرده
اند. نخستین بار دانشمند روسی مشهور ای. برزین این نظریه را مطرح کرد. او با تعبیراتی چون «شهری که در آن تب میریزد» و یا «نور فشان» موافق نبوده و مینویسد که این نام را بهتر میبود که در معنای «شهری که ناراحتی میآفریند» درست بدانیم. این احتمال از نظر وقوع چندین زلزله در شهر میتواند درست باشد. این درست است که زلزلههای پیاپی شهر را لرزاندهاند ولی نسبت دادن این نام به زلزلهها پایهی علمی ندارد. م. محمدوف از ریشهی ترکی این نام سخن میگوید. حال آنکه فعلاً بر جهان علم مشخص نیست که اقوام ترک زبان در جایی که «تاوری»، «تارماکیس» و «تاورژ» نام داشته، سکونت گزیده
اند.
تارویی- تارماکیس شکل اولیه
ی نام تبریز است. همچنان که در بالا گفته شد نختسین بار سارگن دوم در کتیبهای که به زبان آشوری و در شرح نبردش با اورارتو در سال 714 پ.م نوشته، در این باره بحث نموده است. دانشمند معروف شوروی ای. دیاکونف و ا. علیف در آثار پژوهشی خود دربارهی مادها، پیرامون تبریز نیز اطلاعاتی داده
اند.
تارویی- تارماکیس یا همان تبریزی که در کتیبه
ی سارگن از آن نام برده شده، در محل کنونی و یا کمی آن طرفتر قرار داشت. بدین ترتیب «تبریز» کنونی نخستین بار به شکل «تارویی- تارماکیس» آمده و بعدها در منابع عربی به صورت «تَبریز» و «تِبریز» و در منابع پارسی «تَبریز»، در منابع پیش از میلاد به گونهی «تاورژ»، «داورژ» و در لهجه
ی محل آذربایجان به شکل «تربیز» قید شده است.
درباره
ی «تارویی- تارماکیس» که شکل اولیه‎‎ی «تبریز» است، ملاحظات مشخصی از نظر ریشه شناسی وجود دارد. ای. دیاکونف و ع. فاضلی این واژه را در زبان آشوری قدیم به معنای «قلعهی دو لایه» گرفتهاند و خ. هیوبرگ و ای. گرانتوفسکی بر مبنای اوستا، آن را در معنای «دیو»ی که با «تائوری» الهی شده آوردهاند. ولی به نظر ما این نام با توری، نام باستان کوه سرخاب ارتباط دارد. کلاویخو مینویسد که «تبریز دشتی در میان دو کوه جای گرفته است. کوههای سمت چپ آن تا اطراف شهر گستردهاند. در شمال آن نیز رشته کوه
هایی وجود دارند.» شهر تبریز از سه سمت شرق به سرخاب، غرب به یانیق و جنوب به سهند محدود است.
کنتارینی که نام تبریز را با کوه ارتباط داده، می
نویسد که: «در نزدیکی این شهر چند کوه سرخ فام مشاهده میشود. میگویند که کوههای توری نامیده میشوند.» به نظر ما این باید کوه سرخاب باشد. توماس هربرت و آدام اولئاریوس نیز اشاره میکنند که نام تبریز از کوهی به نام «تاوروز» برداشته شده است. چرا که این شهر در دامنهی همین کوه است. آدام اولئاریوس مینویسد که امروزه تبریز در دامنه‎‎
ی کوهی به نام «توروس» واقع شده است.
با در نظر گرفتن موارد فوق این احتمال پیش می
آید که تارویی نام باستان تبریز با نام تارویی یا توری که نام کوه سرخاب بوده، ارتباط دارد. نام این کوه نیز در گذشته تائوری و یا تووری بوده است. بدین ترتیب با افزودن حرف (ز) به آخر «تارویی» «تاوری» و «تائوری» واژهی «تاورژ»، «داورژ»، «توریز» و «تبریز» به وجود آمده است. بیتردید این مطلب در حد یک احتمال است و پژوهشهای آینده، تکلیف قطعی آن را روشن خواهد کرد.

___________________

. حتی تیمور خود گفته بود تبریز چنان قدمتی دارد که هیچکس نمی داند چه زمانی به وجود آمده است. ن.ک: احمدکاویان پور. تاریخ عمومی آذربایجان. اورمیه. 1346. ص 127 به نقل از کتاب منم تیمور جهانگشا.»
. تاورنیه ص 66، شاردن جلد 2. صص 412 و 413
. ن.ک: مرآت البلدان ناصری. ص 362
. همان. ص 341
. نادرمیرزا. تاریخ تبریز. ص 17
. مرآت البلدان ناصری. ص 342. مینورسکی. تاریخ تبریز. صص 7و8
. فاوستوس بوزاند.. صص 113، 114 و 119
. همان. صص 146-149
. سفرنامه جکسون. ترجمه
ی منوچهر امیری. تهران. 1352. ص 57 و 70
. همان.
. همان.
. همان.
. هخامنشیان از 550 تا 331 پیش از میلاد و اشکانیان از 248 پیش از میلاد تا 227 میلادی حکمرانی داشتند.
. نادرمیرزا. همان. ص 18
. مینورسکی. تاریخ تبریز. ص 7
. احمد کسروی. آذری یا زبان باستان آذربایگان. تهران. 1304. ص4
. جمال الدین فقیه. آتروپاتکان و نهضت ادبی. تهران. 1346. ص 23
.
F.Angels. Ailanin khusisi mul;iatinin va dovlatin manshai. Asarnashr. Baki. 1971. se. 180
. ن.ک: مقاله ای.م.دیاکونف. درباره اورارتو. 1952. مجله
ی پژوهشهای تاریخی. مسکو. شمارهی 1. صص 96 و 97
. همان. صص 317 و 327
. ن.ک: کتاب تاریخ ماد از اقرار علیف. باکو 1960. صص 40 و 42 همچنین: تاریخ ماد. از دیاکونف. مسکو. 1956. ص 88 و تاریخ ماننا از کاشاکای. باکو. 1977. صص 44،48، 64 و 65
-
Abdollah fazeli. Tabriz shaharinin gadim tarikhinindan. Azarbaijan jurnali. 1971. No.20. se. 44, 48, 64 , 65
. دیاکونف. همان. ص 218. علیف. همان. صص 212-216. کاشاکای. همان. ص 57
. برای آگاهی بیشر ن.ک: به مقاله
ی دیاکونف درباره‎‎ی تاریخ اورارتو. . 1951. مجلهی پژوهشهای تاریخی. مسکو. شمارهی 2. صص317، 327
. دیاکونف. همان. ص 326
. ن.ک: مقاله
ی ای.م.دیاکونف. درباره‎‎ی اورارتو. 1952. مجلهی پژوهشهای تاریخی. مسکو. شماره
ی 1. صص 96 و 97
. اولخو در شمال دریاچه اورمیه و در نزیکی مرند کنونی جای گرفته است. ن.ک: مقاله
ی ملیکیشویلی دربارهی تاریخ اورارتو. مجلهی پژوهشهای تاریخی. مسکو. 1951. شماره
ی 4. صص 23
. ن.ک: به مقاله
ی دیاکونف دربارهی تاریخ اورارتو. . 1951. مجلهی پژوهشهای تاریخی. مسکو. شماره
ی 2. ص317
. عبدالله فاضلی. همان. ص 72
. ملیکیشویلی. همان. ص 23
. اقرار علیف. همان. ص 213
. ن.ک: مقاله
‎‎ی ای.م.دیاکونف. دربارهی اورارتو. 1952. مجله‎‎ی پژوهشهای تاریخی. مسکو. شماره
ی 1. ص99
ن.ک: مقاله
ی ق.آ. دژده و ش. اسمی زاده. دربارهی تاریخ تبریز. مجله
ی آکادمی علوم اتحاد شوروی. 1968. شماره2.
. تاریخ الیعقوبی. بیروت. جلد2. ص 371. تاریخ الامم والملوک. طبری. جلد1. ص 30. البلاذری. فتوح البلدان. لیدن. ص 331. ابن فقیه. کتاب البلدان. ص 284
. برای آگاهی بیشتر درباره
ی زلزله
های تبریز ن.ک:
-
C.A. Onollahi. Tabrizda bash veran zalzalar hagginda.. Azrabaian SSR EA maruzalari. 1976. No. 1. s. 98-101
. کسروی. همان. ص 10
. شاردن. جلد2. ص 412
. ن.ک: مرآت البلدان ناصری. ص 376
. نادرمیرزا. همان. ص15
. خاقانی شیروانی می
گوید:
نه تب اول حرف تبریز است لیک صحت رسان هر نفر است
دیدی آن جانور که زاید مشک نامش آهو و او همه هنر است
. عجایب الدنیا. ورقه
ی 200
. نزهة القلوب. تهران. 1958. ص 85
. یاقوت حموی. معجم البلدان. تهران. جلد1. ص 174
. تاریخ الیعقوبی. جلد 2. ص 371
. همان. ص 371
. محمدحسین بن خلف تبریزی. برهان قاطع. کلکلته. 1860. ص 17
. شاردن. جلد2. صص 414 و 415. مرآت البلدان ناصری. ص 356
. سعید نفیسی. فرهنگنامه پارسی. تهران. 1319. ص 79
. فاوستوس بوزاند. همان. صص 113و 119
.
И. Н. Березин. Путешествие по северной Перcии. Казань. 1853. p.53
. ن.ک: مقاله
ی م. محمدوف. دربارهی جغرافیای تبریز. مجلهی آکادمی علوم جمهوری آذربایجان. 1974. شمارهی4. صص 72-74
. تارویی تارماکیس نام پیشین تبریز است. ن.ک:
دیاکونف. همان ص 216. همچنین مقاله
ی دیاکونف دربارهی تاریخ اورارتو. . 1951. مجلهی پژوهشهای تاریخی. مسکو. شماره
ی 2. ص335. اقرار علیف. همان. ص213.
- عبدالعلی کارنگ. قدیمترین مأخذ درباره
ی نام تبریز. نشریه‎‎ی دانشکدهی ادبیات. 1345. شماره
ی 2. ص 175
- ن.ک: کتاب گرانتوفسکی درباره
ی تاریخ ایران. مسکو. 1970. ص 280
- عبدالله فاضلی. همان. ص73
- شمس الدین سامی در سخنی بی اساس می
گوید که به شهر تبریز «غراقه» می
گویند. ن.ک:
شمس الدین سامی. قاموس الاعلام. جلد1. استانبول. 1306 هجری. ص 28
. ن.ک: مقاله
ی دیاکونف دربارهی تاریخ اورارتو. . 1951. مجلهی پژوهشهای تاریخی. مسکو. شماره
ی 2-4.
. دیاکونف. تاریخ ماد. ص 216. اقرار علیف. تاریخ ماد. ص 213
. دیاکونف. همان. ص 216. گرانتوفسکی. همان. صص 280-283
ن.ک: سفرنامه
ی کلاویخو. صص161و 162
. طباطبایی محمدرضا. تاریخ اولاد الاطهر. تبریز. 1304هجری. صص 132 و 133
. کنتارینی. سفرنامه
ی ونیزیان در ایران. ص 135
.
Tomas Herbert. Travels in Persia. (1627-1629). Abridged and ed. Bu sir William Foster, London. 1928. p.312,314
همچنین ن.ک به کتاب آدام اولئاریوس درباره
ی سفر از مسکو به ایران. مسکو. 1870. ص 704